هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و بیست و سوم
زمان ارسال : ۶۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
_نمیتونستم برم! نمیتونستم با...
به موقع دستش را مقابل دهانش فشرد.
_ششش! آروم باش! میریم بیرون با هم حرف میزنیم. باشه؟
_تو میخواستی من...
دوباره مقابل دهانش را سد کرد. از وجود دوربین و شنود در اتاق اطمینان داشت.
_شرمنده عزیزم. میریم صحبت میکنیم. باشه؟
لیا که از لحن ملایم او امیدی تازه یافته بود، لبخند کمرنگی زد و بیکلام سرش را در جهت موافقت تکان داد.
_اول
مریم گلی
00اینکه بعضی چیزها درگذشته چه خوب چه بد آینده رو نیز تحت تاثیر قرار میده ،دروغ نیست نمونه ش لیا چون توی گذشته آرسین بوده داره آیندشو هم تحت شعاع قرار میده ممنونم نویسنده جان